در فارسی میانه (=پارسیک، پهلوی جنوبی)، فعل معین ah (ریشهی مضارع ِ بودن) که به h- تخفیف مییابد و با ضمایر متصل فاعلی یا شناسههای فعل، ترکیب میشود، عبارتاند از:
ham و hēm hēm
hē hēd
ast و hast hēnd
که در فعلهای لازم به عنوان شناسه به کار میروند:
رفت+هم رفت+هیم
رفت+هی رفت+هید
رفت+Ø رفت+هند
در فارسی نو، صامت نفسی یا دمیدهی «هــ» /h/ از آغاز این شناسهها، افتاده است و صیغههای اصلی فعل ِ «h» و «ah» به صورت ِ:
am im
i id
_ and
به کار رفته، که تا کنون نیز، چنین است (خانلری ۱۳۵۴، ص ۳۱۰)
اما در کنار این تحول، در برخی از کتابهای پیشین، متعلق به حوزههای ادبی گوناگون، صورت اصلی صیغههای فعل «h» بدون افتادن صامت دمیدهی «هــ» نیز دیده میشود که بی شک، تحت تاثیر زبان ِ مادری ِ نویسندگان یا گویندگان اینگونه آثار است. آنچه این ظن را مبدل به یقین میسازد، به کار رفتن صیغههای فعل -h، به صورت اصلی در نوشتهها و اشعاری به فارسی محلی است که بخت نیک، مقداری قابل اعتنا، از آنها به جای مانده است. آوردن شاهدی چند از شواهد بیشماری که یادداشت شده است، وافی ِ به مقصود خواهد بود.
در شاهنامهی فردوسی، دست کم، یکبار، فعل ربطی «هَند» به کار رفته است (چاپ مسکو، ۱۹۹/۶)
ز لشکر سرافراز گردان که هند به نزدیک شاه جهان ارجمند
در این بیت صورت «هند» که در نسخه لندن آمده در حاشه نقل شده است؛ نیز رک. بغدادی، شمارهی ۲۶۵۹٫
در سند معاملهای به زبان فارسی و خط عبری، نوشته شده در سال ۴۱۲ هجری قمری، در اهواز، آمده است (خانلری ۱۳۵۳، ص ۶۲):
«… ای پـــَ مصر هِند (… که در مصر هستید)» و نیز: «راضی هُم (راضی هستم)».
ناصر خسرو قبادیانی گفته است (دیوان، ۱۳۵۳، ص ۲۱):
از مرد خرد بپرس، ازیرا جز تو، به جهان، خردوران هند
اینکه آقای دکتر جلال خالقی مطلق (خالق مطلق، ۱۳۵۶، ص ۴۹) در صحت «هَند» در این شعر ناصر خسرو، شک کردهاند و نوشتهاند: «گویا باید به “اند” (=هستند) تصحیح گردد» درست و پذیرفتنی نیست، چه از شواهدی که در پی آورده میشود به روشنی میتوان پی برد که این صورت و صیغههای دگر آن پس از پختگی و رسمیت یافتن فارسی ادبی و معیار تا مدتها در سراسر ایران تحت تاثیر گونههای محلی به کار میرفته است.
سنائی غزنوی گوید (دیوان، ص ۳۵ ح):
دهقان عقل و جان منم امروز و دیگران چندان هیند، خوشهچین خرمن منند
در مثنوی آمده است (چاپ نیکلسن، ج ۳ ب ۴۱۱۶ و ۴ ب ۷۰۲):
بر فها ز آن از ثمن اولیستت که هیی در شک، یقینی نیستت
گفت یا رب گر ترا خاصان هی اند که مبارک دعوت و فرخ پی اند
نیز مولوی میگوید (دیوان کبیر، ج ۵ ب ۲۴۶۰۸):
ای دل به کجایی تو؟ آگاه هی یا نه؟ از سر تو برون کن هی، سودای گدایانه
این مثالها از قرآن قدس است (چاپ دکتر علی رواقی):
«… آن بیافرید خدای در رحمهای ایشان ارهند کم بگرویند به خدای و به روز آن جهن و شوان ایشان سزاوارتر هند»؛ «تو اتوهی بخشیدار»؛ «جدا نکنیم میان یکی زیشان و، ایما اوی را نرم شداران هیم»؛ «دیدور کردیم شما را نشانها، ارهید که خرد را می کار فرمایید»؛ «بپرخیزید از خدای؛ ار هید گروستاران»؛ «… ایما تراان هیم …»؛ «گفت خدای: من فرود کنار آن هم ور شما»؛ «بگه: اوی یک خدای است، من وی زار هم زان می شرک گیر ید.»
گفتنی است که در قرآن قدیس، گاهی صیغههای فعل «h» به جای یکدیگر به کار رفته است (رک ۵۳/۱، ۱۴۳ و ۱۵۷):
«ار بیرون آند از آن، ایما در شداران هند»؛ «ایما اینجا نشستاران هند»؛ «ایما اویرا نگه داشتاران هند»؛ «ایما در گمامندی هند …».
در هر چهار فقره شاهد «هند» به معنی و معادل «هییم» (=هستیم) به کار برده شده است.
در تفسیر نسفی نیز آمده:
«… و از مردمان … کسانی هیند که میگویند: گرویدیم به خدای و روز قیامت و، نه اند ایشان گروندگان ِ به حقیقت»؛ «از آنها که جهود شدند؛ کسانی هیند که کلمههای تورات را از جایگاه وی میگردانند …»؛ «و میپرستند م شرکان به جز خدای تعالی، بتان را که نتوانند که نفعی یا ضرری به ایشان رسانند و هیند کافران بر مخالفت خداوندشان، یاری گر شیطان»؛ «… بگوی یا محمد بیاریت حجتتان اگر هییت راست گویان»؛ «… آنچ به نزد خدای تعالی است وی شما را بهتر اگر هییت دانایان»؛ «بفکن بر ما پارهای از آسمان، اگر هیی از راست گویان»؛ «گفتند: اُ آمدهای تا برگردانی ما را ازمعبودان ما؟ بیار به ما آنچ وعید میرکنیمان؛ اگر هیی از راستگویان»
آنچه آورده شد، شواهدی است از متنهای ادبی. اکنون مثالهایی هم از فارسی شیرازی در قرن نهم، از گفتههای شاه داعی نقل میشود (واجد ۱۳۵۳):
مرو آوی هم و سیل مه نه دریا هن و شط تو که مرو سرهیهه، مشه هم پهلی بط
هر آنچه هن وکر یش آفری خدا نه کیهان جدا هن از گروبار کیهانیان، کر دل
چه پهلوان هم انه عشق ای که از ری لطف هر ز مه دیده نمی شیت و می کشم بر دل
مه هم که مهر گیاهم نه باغ هستی مه کجا هه اعشقه سر عشق و اماهن
و اوصل تو هند وشان خبرنی ای مردمنی و کار و وی کار
معنی اشعار:
مرغ آبی هستم و گردش ِ من در دریا هست و شط
تو که مرغ خانگی هستی به نزد مرغابی مرو
هر آنچه هست برای کاری آنرا آفرید خدا در جهان
جدا هست از کار و بار جهانیان کار ِ دل
چه پهلوانی هستم در عشق ِ او که از روی لطف
هرگز به دیده نمی نشیند و می کشم بار دل
من هستم که مهر گیاه هم در باغ هست، من
کجا هستی ای عاشق که سر عشق با ما هست
با وصل تو هستند و نیستشان خبر
اینت مردمانی با کار و بیکار
همواره در میان زبانها، داد و ستد وجود داشته است و واژه ها از زبانی به زبان دیگر در رفت و آمد بوده اند. زبان فارسی نیز به عنوان زبانی که در ایران از دیرباز تا به امروز رواج داشته از چنین قاعده ای به دور نبوده است و بلکه داد و ستد های فراوانی نیز در خود دیده است که البته بحث درباره ی دلیل آن، خود نیازمند گفتاری دگر است.
در اینجا، کوشش من این بوده است که واژگان فارسی را که به زبانهای دیگر وارد شده اند، گردآوری کنم و از میان زبانهای وام گیرنده، آنهایی را برگزیده ام که شناخت کمتری از ایشان در دست است. سخن کوتاه می کنیم و به نام بردن از شماری واژگان فارسی در زبانهای سوئدی، اویغوری چین و بوسنیایی می پردازیم.
● واژه های فارسی در زبان سوئدی
▪ Albino : زال، زال تن
این واژه در انگلیسی و سوئدی برابر با «زال» در پارسی است و از ماده albus لاتینی که به معنی «سپید» بوده ، گرفته شده است که ریشه ی اصلی آن در زبانهای باستانی ایران «اَربو arbo» بوده که همین معنی «سپید» را داشته و با تبدیل «ل» به «ر»، به زبان لاتین راه یافته است و از آنجا به دیگر زبانهای اروپایی. واژه ی زال، نیز از واژه ی اوستایی «زَر» می آید و نمونه ی دیگری از تبدیل «ل» به «ر» را نشان می دهد.
▪ Ambra: عنبر، شاه بوی
این واژه فارسی در زبان فرانسوی ambre ودر انگلیسی amber خوانده میشود.
▪ Baby: کودک، ببه
اصل این واژه در فارسی، «باوه» است که به معنی کودک بوده و در گویش استان مرکزی، آن را «ببه» گویند و در انگلیسی به همین صورت سوئدی موجود است.
▪ Band:بند، نخ
▪ Bäst:بهترین
که در انگلیسی به صورت Best وجود دارد از اصل اوستایی وهیشتَ است که امروزه در فارسی بهشت خوانده میشود.
▪ Check:چک
ریشه ی آن Chak در فارسی است که از واژه های کهن است و بعدها به اروپا رفته است.
▪ Com,Comma: آمدن
از ریشه ی «گام» است که در پهلوی و اوستایی نیز موجود است. واژه ی گام به باور نگارنده حتی میتواند ریشه Go در زبان انگلیسی باشد.
Djävla,Djävlar,Djävul,Djävel: دیو
این واژه در لاتین، devus و در فرانسه dieu و در انگلیسی devil است.
▪ Fresta: فریفته کردن
در اوستایی fresta است. در فارسی نیز واژه «فزشته» از این ریشه است.
▪ Kelim: گلیم
▪ Lab,Läpp: لب
▪ Mitra: کلاه ویژه روحانیان عیسوی
▪ Nafta: نفت
▪ Ost: استخوان
▪ Partisan:جنگاور،پارتیزان
▪ Rustik: روستایی، بخش دوم واژه نیز از ریشه il پهلوی است.
▪ Svär: شوهر
▪ Taft: تافته، پارچه تافته
▪ Varg: گرگ
اصل اوستایی آن «vaharka» است که در پهلوی vohrk و در فارسی «گرگ» شده است.
▪ Vide: بید، نوعی بیدِ کوتاه
در زبان سوئدی برخی از پسوندها و پیشوندهای زبان فارسی به چشم می خورد که از آنها ترکیبات فراوانی در این زبان ساخته شده است و در زیر به چند نمونه از آنها اشاره می شود:
▪ Ande: پسوند صفات فاعلی
یکی از پسوندهای پر کار زبان فارسی است که با ریشه فعل، ترکیب می شود و صفت فاعلی یا اسم فاعلی می سازد مانند: برنده و.. که نمونه هایی نیز در زبان سوئدی دارد.
▪ Frestande: فریبنده و فریفتار ، بخش نخست این واژه نیز فارسی است.
▪ Mördande: میراننده، کشنده، بخش نخست این واژه هم فارسی است و از فعل «مردن» می آید.
▪ Are: پسوند صفت فاعلی و صفت برتر و..
این پسوند در زبان فارسی در واژه هایی چون پرستار و دادار دیده میشود و در سوئدی نمونه های بسیاری دارد:
▪ Vinnare: برنده به معنی پیروز. Vin نیز از ریشه وَن اوستایی به معنی پیروزی است.
▪ Frestar: فریبنده و فریفتار
▪ Hom: هَم که پیشوند اشتراک است و در واژه های سوئدی دیده میشود:
▪ Homonym: هم نام، بخش دوم نیز هم ریشه ببا واژه «نام» فارسی است.
▪ Ig,ik,isk: پسوند نسبت
این پسوند در پهلوی «ik» بوده که در فارسی به صورت «i» به جای مانده و در زبان سوئدی نمونه های زیادی دارد
▪ Berig: کوهی
در زبان سوئدی چند نام خاص نیز دیده میشود که ریشه در نامهای ایرانی دارند، همچون
▪ Aura: که نامی دخترانه است و از واژه اهورا گرفته شده است.
▪ Anita, Anitta: این هم نامی دخترانه است که از نام ایزدبانوی ایرانی، آناهیتا گرفته شده است.
▪ Dolma: دُلمه که نام خوراکی ایرانی است.
▪ Geo: نام خاص مردان از ریشه ی «گئو» است و درنام گیومرث دیده میشود.
▪ Kaj,kaja: از نامهای خاص قدیمی سوئدی
از ریشه ی باستانی Kay,kaya است که در فارسی «کی» و «کیا» شده است.
▪ Mona,Mana: از نامهای رایج دخترانه در سوئد
▪ Margarita: نام خاص دخترانه از ریشه ی مرواریت در پهلوی است.
▪ Sara: از نامهای دختران که به معنی خالص و بی غش است.
▪ Zoroastrisk: زردشتی
● واژه های فارسی درزبان اویغوی چین
▪ Anarlik – اناری، انار دار
▪ Barak – باران
▪ Bihudilik بیهودگی
▪ Por پور
▪ Pix پیش
▪ Tazilinix – تازگی
▪ Tirak Purux – تیرک فروش
▪ Jahan جهان
▪ Qayzarlik چایزاری، کشت چای
▪ Qamadan چمدان
▪ Har خار
▪ Hanidan خاندان
▪ Dat داد
▪ Dilaram دل آرام
▪ Zati naqar – ذات ناچار
▪ Rastgoy راستگوی
▪ Rawan روان
▪ Zadi زاد
▪ Zimistanـ زمستان
▪ Ziyan زیان
▪ Sahta ساخته
▪ Sayizar سایه زار
▪ Xah شاخ
▪ Xikar – شکر
▪ Das طاس
▪ Tak طاق
▪ Tumar طومار
▪ Irk – عرق
▪ Parzin – فرزین
▪ Palani – فلانی
▪ Pulattin فولادین
▪ Kabus کابوس
▪ Karawan کاروان
▪ Kaman – کمان
▪ Gari – گاری
▪ Gum گُم
▪ Lay – لای
▪ Mikiyan ماکیان
▪ Muza – موزه
▪ Nazinin – نازنین
▪ Nigar – نگار
▪ Way hoda – وای خدا
▪ Yad – یاد
▪ Yigana – یگانه
● واژه های فارسی در زبان بوسنیایی
▪Ako – اگه
▪ Ambar – انبار
▪ Bakshish – بخشش
▪ Pirinach – برنج
▪ Papuche – پاپوش
▪ Pache – پاچه
▪ Terazije – ترازو
▪ Turshije – ترشی
▪ Charapa – جوراب
▪ Chesma – چشمه
▪ Chemu – چه
▪ Oroz – خروس
▪Dushman – دشمن
▪ Durbin – دوربین
▪ Duvar – دیوار
▪ Zerdelija – زردآلو
▪ Sofra – سفره
▪ Zumbul – سنبل
▪ Sheststo – ششصد
▪ Koje – کیه
▪ Lala – لاله
▪ Meze – مزه
▪ Namaz – نماز
▪ Nisam – نیستم
▪ Nishan – نشان
▪ Novo – نو
آورام نوام چامسکی ( Avram Noam Chomsky)در 7 دسامبر 1928 در شهر فیلادلفیا مرکز
ایالت پنسیلوانیا، در خانواده ای یهودی، روس تبار و مهاجر چشم به جهان گشود.
پدر
و مادر او هر دو معلم زبان عبری در مدارس آمریکا بودند و بعدها پدر وی، دکتر ویلیام
زوو چامسکی، سالهای دراز ریاست قدیمی ترین دانشکده تربیت معلم در آمریکا را عهده
دار شد.
تاثیر تربیت خانوادگی بر مسیر زندگی چامسکی کاملا هویدا است.
در کتاب"چامسکی
و سنت آزادی گری"(Chomsky and the Libertarian Tradition)کارلوس اوتروcarlos
otero-یکی از ویراستاران مهم آثار چامسکی-در یادداشت هایش متذکر می شود:"ویلیام
چامسکی چند روز پیش از مرگ، هدف غایی و نهایی زندگی خود رابرای من این چنین ترسیم
کرد: تربیت انسانهایی دوستدار جامعه، خواهان شرایط بهتر در جهان، آزاده و مستقل که
با حضور فعال خود برای همگان زندگی را مفهوم و هدف بیشتری بخشند." مشکل می توان
فرزند او نوام چامسکی را بهتر از این به تصویر کشید.
چامسکی جوان بحران اجتماعی سالهای 1930-سالهای کسادی بزرگ در ایالات
متحده-را شاهد بوده است. شکل گیری حرکتهای رادیکال سیاسی و اتحادیه های کارگری که
در آن یهودیان مارکسیست همیشه نقشی ویژه به عهده داشتند در مقابل چشمان او صورت می
گرفته است. درد آن دوره در میان مهاجران روس تبار آمریکا، به گفته چامسکی-مصاحبه ای
در ماه فوریه 1996- همه تمایلات سیاسی، از چپ افراطی تا راست مذهبی و افراطی دیده
می شد. از این رو وی از اولین سالهای زندگی در مقابل چشم انداز وسیعی از افکار
متفاوت و متخالف سیاسی قرار می گیرد.
چامسکی از دو سالگی تا دوازده سالگی در
مدرسه ویژه ای به نام بنیاد تربیتی دیویت، تحت تعلیم و سرپرستی جان دیویJohn Dewey
قرار داشت. جان دیوی از پیروان کارل ویلهم ون هامبولت Karl wilhem von
Hombultفیلسوف و بنیان گذار شیوه جدید تعلیم و تربیت بود. چامسکی تحت تاثیر خانواده
و معلمان خود در سن ده سالگی در هنگام سقوط بارسلون به دست فاشیست های فرانکیست در
روزنامه مدرسه مقاله ای شدید اللحن به چاپ می رساند.سالها بعد -31 مارس 1995- در
مصاحبه ای می گوید: سقوط بارسلون در آن روزها یکی از دل نگرانی های عمده من بود.
امروزتاثیر دیوی و هامبولت را چه در افکار سیاسی و چه در نظریه های زبان شناسی
چامسکی می توان به صراحت دید.
چامسکی در راستای همین تاثیر در مقام استاد
دانشگاه می گوید: شیوه های تدریس قراردادی و سرکوبگر انگیزه دانشجویان را در تمامی
ابعاد نابود کرده است. او تمامی شیوه های قراردادی انتقال دانش و آگاهی را زیر
سئوال می برد و تکیه کلام وی همیشه این جمله است: یک بچه ده ساله هم می تواند این
را درک کند! چرا که در چهارچوب تفکر او فرد بالغ آنچنان اسیر دست تبلیغات رسانه های
عمومی است که قدرت تمییز را به کلی از دست داده است.
ولی دل نگرانی او برای
جنگ داخلی اسپانیا سالها بعد در نوشته ها و سخنرانی هایش دوباره پدیدار می شود.
برای او حرکت های انقلابی خودجوش و فی البداهه در آلمان و ایتالیای بعد از جنگ
جهانی اول و حرکت های "آنارشیست-سندیکالیست" اسپانیا درسال 1936، یک منبع واقعی
الهام است. در برابر اوترو، چامسکی نقطه نظر باکونین، متفکر انقلابی روس را بازگو
می کند: "سازمانهای کارگری باید نه تنها خلاق ایده ها باشند بلکه می بایست به حرکت
های پیش-انقلابی آتی نیز جان بدهند." وی ادامه می دهد: "حرکت انقلابی اسپانیا بر
سالها کار، تعلیم و تربیت و از خود گذشتگی تکیه داشته(...) قبل از آن که در سال
1936 کودتای فرانکو آن را تبدیل به یک انقلاب اجتماعی کند."
هماهنگی ایدئولوژیک
چامسکی با آنارشیسم را به وضوح می توان در این سخنان بازیافت. ولی بر خلاف جرج
اورول - نویسنده محبوب او- و برتراند راسل فیلسوف شهیر انگلیسی - تنها کسی که عکس
او در دیوار دفتر کار چامسکی در ام.آی تی را مزین کرده، حرکت چامسکی به سوی "آزادی
گرایی" Libertarianism و آنارشیسم نتیجه ناامیدی از لیبرالیسم نیست. چامسکی از
دوران جوانی به سوی "آزادی گرایی" تمایل داشته. اگر اورول در کتاب Homage to
Catalonia عنوان می کند: "دموکراسی بورژوایی، همچون فاشیسم نام دیگر نظام سرمایه
داری است(...) تنها آلترناتیو نظام سرمایه داری کنترل کارگران است" چامسکی معتقد
است: "فاشیسم فقط نام دیگر سرمایه داری نیست. صورتی به ویژه سرکوبگر است که سرمایه
داری در برخی مقاطع به آن متوسل می شود (نمونه حکومت های جهان سوم) که با دموکراسی
سرمایه داری متفاوت است(مصاحبه 20 آوریل 1995). چامسکی با توجه به نمونه آنارشیسم
حاکم در اسپانیای سالهای 1930 که از نوعی نظم درونی برخوردار بوده، حکومت آلتر
ناتیو سرمایه داری را آنارشیسم_سندیکالیسم دوره حرکتهای انقلاب اسپانیا می
داند.
ولی چامسکی چگونه می تواند به این جامعه ایده آل دست یابد؟ در این زمینه
رودولف راکر Rudolf Rocker متفکر آنارشیست و خصوصا کتاب معروف او "تراژدی اسپانیا"
The Tragedy of Spain که در باره جنگ داخلی اسپانیاست، منبع الهام او قرار می گیرد.
برای چامسکی نمونه اسپانیا و عدم حمایت روسیه از حرکت های انقلابی آن دوره، کاملا
گویای این واقعیت جهانی است که کشورهایی چون ایالات متحده و روسیه شوروی سابق که
ظاهرا در تخالفی کامل قرار داشتند، در مقابل وحشت از نهضت های "آزادی گرا" برای
سرکوب آنان به راحتی یک صدا خواهند شد.
ولی راسل و آنتون پانکوک Antone
Pannekoek متفکر آزادیخواه سوسیالیست هلندی،ستاره شناس و متخصص رابطه علوم و
مارکسیسم در دانشگاه آمستردام-هر دو نا امید از مرگ آزادی در انقلاب بلشویکی-
بیشترین تاثیر را بر افکار سیاسی چامسکی می گذارند.
در سال 1945 در سن 16
سالگی، چامسکی تحصیلات عالی را در دانشگاه پنسیلوانیا آغاز می کند. با تدریس زبان
عبری مخارج تحصیل خود را نیز تامین می کند. وی در طول همین دوره حتی به زبان عربی
نیز تسلط می یابد. در کتاب "خواننده چامسکی" Comsky Reader او معلم زبان عربی خود
جورجیو لوی دلا ویدا را این چنین توصیف می کند:" یک ضد فاشیست ایتالیایی در تبعید،
معلمی بی همتا و شخصیتی دوست داشتنی." ولی چامسکی آزادی گرا در چهار چوبه خشک و غیر
قابل انعطاف محیط دانشگاه از تحصیلات بیزار می شود تا جایی که می گوید:" تصمیم به
ترک تحصیل داشتم، شاید در کیبوتز های فلسطین در تلاشهایی که تعاونی های
عرب-اسراییلی در چهارچوب ای سوسیالیستی از خود نشان می دادند مشغول به کار می شدم".
ولی این تصمیم با اعتقاد عمیق وی که مخالف وجود دولت اسراییل در سرزمین فلسطینی ها
بود در تضادی کامل قرار داشت. وی نتیجه"طرح" اسراییل را نه اتحاد مردم در چهاچوبه
ای سوسیالیستی بلکه قطعه قطعه کردن سرزمینها بر اساس دین و اعتقادات ساکنانش می
دید. شکل دادن به دولت بر پایه دین، پدیده ای بود که مرام آزادی گرای او تحمل نمی
کرد. برای چامسکی تنها پدیده قابل توجیه در سرزمین اسراییل سازماندهی تعاونی های
کارگری به شیوه اسپانیای انقلابی بود.
وی پس از آشنایی با کارول دوریس شاتز
Carol Doris Schatz همسر آینده اش و زلیگ هاریس Zellig Harris پروفسور بلند پایه که
هر دو تاثیر زیادی بر زندگی او گذاشتند، طرح کار در تعاونی های کارگری کیبوتز را
کنار گذاشت و دوباره به دانشگاه بازگشت.
پروفسور هاریس که خود از خانواده ای روس
تبار و مهاجر بود در سال 1931 در دانشگاه پنسیلوانیا اولین بخش زبان شناسی در
ایالات متحده را عملا پایه گذاری کرده بود. تمایل هاریس به زبان شناسی ساختاری
آشکار و عیان بود و کتاب معروف او "شیوه های زبان شناسی ساختاری" Methods in
structural Linguistics که در 1951 به چاپ رسید بر چامسکی تاثیر بسیار گذاشت.
چامسکی زبان شناسی را به عنوان زمینه تحصیلات عالیه خود برگزید و تاثیر این معلم را
به بهترین وجه در اولین کتاب عمده خود "ساختار منطقی نظریه زبان شناسی"
The
Logical structure of Linguistic Theory به نمایش گذاشت. هاریس و برخوردهای زنده و
سازنده او در مقابل مباحث خشک دانشگاهی در واقع همان احساس سالهای اولیه تحصیل در
مدرسه دیویت را در چامسکی زنده کرد و شاید تنها دلیل بر ادامه تحصیل او شد.
نحو یا جملهشناسی (به انگلیسی: Syntax) به دانش مطالعهٔ قواعد مربوط به نحوهٔ ترکیب و در کنار هم آمدن واژهها به منظور ایجاد و درک جملات در یک زبان اطلاق میشود.
این شاخهٔ مهم از دستور هر زبان نظاممندی و خلاقیت فراوانی را طلب مینماید. درست است که انسانها میتوانند مجموعه کلمات یک جمله را با ترتیب گوناگونی در کنار هم قرار دهند ولی تمامی آنها جملات معنی دار نخواهد شد.
در اینجا، جملهٔ اول غیر مجاز است، ولی، دومی که درست همان مجموعهٔ کلمات را داراست، ساختاری قابل قبول از نظر قواعد و دستورات نحوی زبان فارسی را دارد.
تکواژشناسی یا صَرف/ ساختِواژه (انگلیسی: morphology) بخشی از دستورِ زبان است که ساخت واژه را موردِ تحلیل قرار میدهد. به سخنِ دیگر، ساختِواژه به شناختِ تکواژها و راههایِ همنشینیِ آنها با یکدیگر در قالبهایِ نحوی و نیز در واژهسازی میپردازد. کارِ اصلیِ زبانشناس در بررسیِ ساختِواژهیِ یک زبان، تجزیهٔ عبارتها و جملهها و دست یافتن به تکواژها و واژهها و سپس دستهبندیِ آنها بر اساسِ ردههایِ دستوریِ آن زبان میباشد.
در زبان شناسی، تکواژ شناسی یعنی بازشناسی، تحلیل و توصیف ساختار تکواژها و دیگر واحدهای معنایی در زبان از قبیل کلمات، وندها و هویت دستوری و همچنین تکیه، استرس و بافتار ضمنی (کلمات در واژه نامه موضوع اصلی واژه شناسی میباشد.). گونه شناسی مرتبط به شکل و ساختار به نوعی دسته بندی زبانها بر طبق سبکهایی است که بوسیله آن تکواژها در زبان استفاده میشوند. یعنی از تحلیلی که تنها تکواژهای مجزا از طریق زبانهای آمیخته(به هم چسبیده)و ترکیبی استفاده مینماید که تکواژهای وابسته (وندها) و تا حدودی چند ترکیبی را که تعداد زیادی از تکواژهای جداگانه را به کلمات مجزا خلاصه مینماید، استفاده میکند.
در حالیکه کلمات به طور کلی به عنوان کوچکترین واحدهای نحوی پذیرفته شدهاند، واضح است که در بیشتر زبان (نه همه آنها) کلمات میتوانند با قوانین (گرامر) به دیگر کلمات مرتبط شوند. به عنوان مثال، انگلیسی زبانان میتوانند تشخیص دهند که کلمات سگ و سگها خیلی زیاد به هم مرتبط هستند یعنی تنها با تکواژ جمله ساز "ها" که تکواژ وابسته به اسم است و هرگز نیز جدا نمیشود. انگلیسی زبانان (زبانی ترکیبی) این روابط را از دانش فنی قوانین شکل گیری کلمه در انگلیسی تشخیص میدهند. آنها مستقیماً استنباط میکنند که همانطور که جمع کلمه سگ میشود سگها جمع کلمه گربه نیز گربهها میشود؛ به همین نحو، سگ که میشود سگ گیر؛ ظرف میشود ظرف شور (بعضاً اینطور است). قوانینی را که متکلمان درک کردهاند الگوهای خاصی را منعکس میکند (قواعد) به طوری که کلمات از واحدهای کوچکتر تشکیل شدهاند و چگونه آن واحدهای کوچکتر در فرآیند صحبت کردن متقابلاً اثر میکنند. بدین ترتیب، تکواژ شناسی شاخهای از زبان شناسی میباشد که الگوهای شکل گیری کلمه را در زبان مطالعه میکند و درصدد قاعده مند کردن قوانین است که دانش متکلمان آن زبان را شکل دهد. در عوض زبانی مانند چینی تکواژ غیر وابسته (آزاد) را بکار میگیرد که منوط به آهنگ، وندهای پس عبارت و ترتیب کلمات به منظور انتقال معنی است.
در زبان چینی از مفاهیم فوق به عنوان گرامر یاد میشود که بیانگر تکواژ شناسی زبان میباشد. آنسوی زبانهای آمیخته، زبانی چند ترکیبی مانند چاکچی کلماتی دارد که از تکواژهای زیادی تشکیل شدهاست:کلمه ""təmeyŋəlevtpəγtərkən از هشت تکواژ t-ə-meyŋ-ə-levt-pəγt-ə-rkən تشکیل شده است که میتواند به اینصورت تفسیر شود:
۱.SG.SUBJ-great-head-hurt-PRES.1,(صدمه- سر- بزرگ) به معنای “ سردرد وحشتناکی دارم”. تکواژ شناسی چنین زبانهاییی به هر صامت و مصوتی اجازه میدهد که به عنوان تکواژ استنباط شود درست مانند گرامر زبان، استفاده و درک تاریخ تکواژ.
تاریخ تجزیه و تحلیل تکواژ شناسی به زبان شناس هند باستان، پانینی بر میگردد که ۳،۹۵۹ قانون تکواژ سانسکریت را در کتاب Aṣṭādhyāyī با استفاده از گرامرحامی گردآوری کرد. سنت گرامری یونان در روم باستان نیز در تجزیه و تحلیل تکواژ شناسی دخالت داشتهاست. مطالعات تکواژ شناسی عرب که توسط مرح الاروه، احمد بو علی مسعود حداقل به ۱۲۰۰ سال از زمان تولد مسیح برمی گردد. واژه تکواژ شناسی را آگوست شلیچر در سال ۱۸۵۹ بوجود آورد.
ادامه مطلب ...